باز دلم تنگ است برای کی نمیدانم
باز دلم تنگ است برای چی نمیدانم
باز دلم گرفته به یاد کی نمیدانم
باز دلم شکسته به دست کی نمیدانم
باز غروبی تنگ آمد و دلم باز دیوانه شد
غروب همیشه دل تنگ است برای چی نمیدانم
غروب دل آشفته را آشفته تر میکند
غروب دل را تا سر حد جنون میرساند
دوباره روزی نو شروع میشود، تنهــــا
با کی باید نشست و گفت ز غمها
همه رفتند کسی با ما ننشست
میشود به این راحتی دل پروانه را شکست
باز همه جا را غم و اندوه گرفته است
باز هم شیشه عشق به راحتی شکسته است
باز میشود دوباره ساخت عشق را
اما برای چی، برای کی نمیدانم !!
|