خـــــدایا به مـــن بگو چـرا سـرنـوشت من این بود
میون این همه آدم این سرنوشت چرا مال من بود
مـــن دیگه از خداهم گله دارم که چرا ساخته منو
تـــوی ایـــن زندون غم چرا انداخته منو
خودم میدونم سرنوشت من تنهامردنه
واسه مـن بعـــد مــــردنم گل آوردنـــه
خدایا چرا نمیخوای تا زنده ام شادی کنـم
مگه من باید واسه مردن خودم کـاری کنـم
خــــدایا بـه خـودت قسـم دیگه مـن خسته شدم
از همه چیز و همه کس ناامید و سر خورده شدم
|