سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لهجه شیرین کرمانشاهی (دوشنبه 84/10/19 ساعت 9:51 عصر)

سلام به دوستای عزیزم. امروز مُخوام باشدان با لهجه شیرین کرمانشایی(کرمانشاهی) حرف بزنم.

دوستای عزیزم، بی نهایت ازدان ممنونم که منَه تنها نذاشتین و بشِم سر زدین!

هدف ما از ایی که امروز باشدان با ایی لهجه حرف میزنم اینه که بدانین کرمانشاییا کُرد نیستند و هی با ایی لهجه حرف میزنن. اگرم کسیهَ دیدین که تو کرمانشا کردی حرف میزنَه کرمانشاییِ اصیل نیست بلکه از دهاتا و شهرای اطراف کرمانشا آمدن! خدا رَه شکر مَه کرمانشاییِ اصیلم.هم خودم تو کرمانشاه آمدم دنیا هم پدرم. و به اینم افتخار مٌکٌنم، خیلی افتخار مٌکنم که بچه قهرمان شهرم(اسم سابق کرمانشاه)

امیدوارم که حالیدان شده باشه مَه چه گفتم!

نوکر هرچی ایرانی هم هستیم... در هرجای ایی دنیای بزرگ که باشن!

هَمَدانَه به مولا (ع) میسپارم! خدانگداردان...





خدایا تنهاش نذار... (چهارشنبه 84/10/14 ساعت 9:13 عصر)

در تنهاترین لحظات زندگیم.تنهاترین کسم تنهای تنهایم گذاشت.

الهی به حق تنهاییت قسم. در تنهاترین لحظات زندگیش تنها کسش تنهایش نــــــــگذارد...





انتظار هم اشتباهه. (شنبه 84/10/10 ساعت 6:15 صبح)

سلام دوستان. امیدوارم در هرکجای ایران عزیز که هستید سالم و تندرست باشید.دیشب داشتم تقویممو نگاه میکردم، همینطور ورق زدم تا به صفحه آخرش رسیدم. صفحه آخرش یه جمله از شیللر نوشته بود: تنهـــــا کســی مــوفــق میشـــود کـه بـه انتـظار دیگـران ننشیند !!! شما نظرتون چیه؟ من که باهاش موافقم. شش ماه دوری عشقمو تحمل کردم بعد از شش ماه که اومد انگار که هیچوقت منو نمیشناخته. دوستان عزیز مثل همیشه منتظر نظرات قشنگ و پر مهرتون هستـــــم. یـا علــــــــــی ...





عشق اشتباهه (پنج شنبه 84/10/8 ساعت 7:55 صبح)

مدت زیادی با عشقم بودم. در طول این مدت درد دلم و غم عشقم را به او نگفتم.

روزی دل را به دریا زدم و تمام غم و غصه هایم را به او گفتم !

و فردای آن روز عشقم دیگر من را نمی شناخت...





بدشانسی و یه شعر (یکشنبه 84/10/4 ساعت 2:54 عصر)

سلام دوستای گلم.خوب هستید؟ خوش میگذره؟ چاق شدید یا لاغر؟! (به من چه؟) دوست دارم زود به زودتر آپ کنم ولی نمیتونم.شرمنده اخلاق ورزشکاریت.اولین چیزی که میخوام بگم اینه: امروز یه ضدحال خوردم! چه ضد حال بدی هم بود. یه هفته س که عاشق یه شلوار شدم که قیمتش سی و چهار هزار تومن بود. هرطوری بود رفتم سراغ آقام (همون بابام) و پولو ازش گرفتم و شلوار رو خریدم ولی................. (وای وای وای) امروز اولین روزی بود که شلوار رو میپوشیدم، میدونید چی شد؟! خب حدس بزنید.!. با زغال قلیون سوخت (گریهههههههه) اگه بابام ببینتش میکشدم.بد شانسی به این میگن. راستی یه سوال داشتم که الان یادم افتاد! آقا این خوش شانسی و خوش بختی که میگن چیه ؟ جدی میگم. من تا به حال طعم هیچکدوم از این دوتا رو نچشیدم.خب دیگه چه خبر جیگررررررررر ؟ امتحانا هم شروع شده. بازم ضدحال... خب ما دیگه بریم. اجازه هست؟ یه شعر از خودم در وکنم و برم . نظر یادتون نره.(نظرهای خوشگل) یاعلی.

نمیخواد که بت بسازید از من و ترانه من

نمیخواد که گل بذارید روی قبرم واسه من

نمیخواد که مثل یک شمع از فراق من بسوزید

نمیخواد حتی به یادم به پرستو چشم بدوزید

حالا زنده م حالا هستم، حالا قدرمو بدونید

حالا دل تنگم و مستم ، حالا دریاست توی دستم

زود باشید به من بنازید تا درا رو روم نبستند!!





<      1   2   3   4   5   >>   >
 
  • بازدیدهای این وبلاگ ?
  • امروز: 29 بازدید
    بازدید دیروز: 35
    کل بازدیدها: 106224 بازدید
  • درباره من

  • رفیق بازِ سینه سوخته
    هادی
    من طرفدار تیم پرسپولیس هستم.یعنی عاشقشم. بین خواننده ها هم منصور و قمیشی رو دوست دارم.
  • مطالب بایگانی شده
  • اشتراک در خبرنامه
  •  
  • لینک دوستان من
  • لوگوی دوستان من
  •